ایستاده است کنارش
می کنم احساس تهدید
آب سرد می پاشد برمن
و منم حدید
جلزولز می کنم
آتشم می میرد
سخت و سفت می شوم
این است من جدید
گفته بودم این است آن که می خواستم
ابرها می روند
ماه می شود پدید
به یاد می آید شوق آن روزم
داشتم به او
اشتیاقی شدید
حال ،او ،من ، ما
ضمایر منفصل
چه هیجاناتی
که تعدادشان هست مدید ؟!
ای مانای در خواب خرگوشی
بلند شو و راه بیفت
در عشق به خود
نکن تردید
تمام یا قسمت داستان این است
مرزهای دره هایت را نما
تحدید