مهمانهای آهنگین و غیر آهنگین ذهن

در معرض علاقه مندان گذاشتن سخنان آهنگین تا تشفی یابد دل از چیزی حزین

مهمانهای آهنگین و غیر آهنگین ذهن

در معرض علاقه مندان گذاشتن سخنان آهنگین تا تشفی یابد دل از چیزی حزین

آسیاب آبی

پهلوی آسیاب به هم برسیم 

که این 

آسیاب به نوبت است 



پهلوی هم ، می ایستادیم 

که 

دوست ماندن ایستادگی می خواست ؟!


خیابانهای ذهنمان در شرق و غرب رویدادها 


ساعتهای ذهنمان ، در روز و شب متفاوت 


گندمی نیست تا آردش کنیم 

تو پهلوی دیگری و 

من هم پهلوی درد گرفته ام را بسته ام .


همین بود 

خوردن حسرت ، خوردنی مضری است 


پهلوی هم ،ماندنمان تمام شد 

مانند بهاری که تمام شده است 


ما گندمی نداشتیم 



آب رود را همسایه ی دیگر بست .


آخ برای میترا و مجد که گندمشان 


نیروی محرکه ی آسیاب را ندارد .


ضرب المثل هم تاریخ انقضا داشت .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد