خلیج های گوناگونی بود
خلیج نژاد
روزبروز روزگار اینگونه نزاد
خلیج استعمار
از دیدن روی او
دارم عار
خلیج تعصب
از هجوم آوار
کردم کپ
خلیج تاریخ
موپاره شده و
دیگه نیست باریک
خلیج خشم
انزجار
نادانی
نادانی
یک سره اخم
خلیج جهالت
امان
امان
از این همه عادت
خلیج آزار و آسیب
فکر کرده بودم زنده ام
بوده ام یک آمیب
خلیج حالات دفاعی
لال شدم در بیانم
از من موند یه آهی !
گرفته است برایم یک تصمیم
دوستم ندارد
نمی شود با من تیم
اگر جدا شویم با احترام از هم
اینگونه محترم ماندن
ندارد دگر بیم
اتصالی اگر کنیم
قاطی کنیم
می سوزد فیوزمان
نداریم دگر سیم
همان بهتر در انتهای کار
خداحافظی کنیم
از زندگی هم شویم جیم
همه همینطورن
بهش میگم از درد
میگه همه همینطورن !
بهش میگم سوختم
میگه همه همینطورن
میگم که جزغاله م
میگه همه همینطورن
همه همینطورند !
باشه
میون اینطورها
میون نشنیدن
فقط تو ، اینطوری !
میرم به دریا میگم
برام موج بفرسته
اما توی سراب دل من
مرداب هم هستش
اره
همه همینطورن
دیگه بهت چیزی نمیگم
اگه همه همینطورن
اگه همه ، تویی
منم همینطورم
همچنان گوش میشم برای افسونها
آب جاری میشم
برای اونطورها !
کوکی
کوکی خوراکی محبوبی است
آدم کوکی ، محبوب که است ؟!
می پرسم از تو
کیف من را ، که یا چه
کوک می کند .
کوکوی من ، پرنده ی زیبای کودکی !
افق دیدم وسیع شده
یا تو کوچکی !
کوک زده ام ، تا دوخت نهایی روی پارچه
کوکی می خورم ، کوک شده ام ، کیفم کوک است
مرا به تو چه کار
که در چه حالتی !
از عینک توی چشمات میام بیرون
از عدسی تو ،اطراف رو نمی بینم
سردرد ،واهمه ،موهومات
توی سکوی نفر سوم
نمی شینم
گلهایی که تو کاشتی توی حیات دلم
گلهای حسرتند ، او نها را نمی چینم
تو رو می ذارم پشت سرم
از خیابونت قدمها رو می چینم
تمام می کنم تو رو نقطه نقطه
برای فصل جدیدم
برنامه می چینم