ایستاده است کنارش
می کنم احساس تهدید
آب سرد می پاشد برمن
و منم حدید
جلزولز می کنم
آتشم می میرد
سخت و سفت می شوم
این است من جدید
گفته بودم این است آن که می خواستم
ابرها می روند
ماه می شود پدید
به یاد می آید شوق آن روزم
داشتم به او
اشتیاقی شدید
حال ،او ،من ، ما
ضمایر منفصل
چه هیجاناتی
که تعدادشان هست مدید ؟!
ای مانای در خواب خرگوشی
بلند شو و راه بیفت
در عشق به خود
نکن تردید
تمام یا قسمت داستان این است
مرزهای دره هایت را نما
تحدید
من
سرگردانتم
تو
در گردانه ی نیستی ، سر می کنی !
"سرآن ندارد امشب که برآید آفتابی "
سرتا پای من بود کرباس حزن
خوشحال بودی تو
که
پس عمری
دیده ای سرآبی!
سراب باتلاق
نامش گاوخونی
درسش را خوانده بودی
و حالا خشکی اش را می بینی
در پی آنی؟!
آی ای دل غفلت زده از خوشیهای مهمان
پیکر بنی ادمی و چه جانی؟!
"توخود چراغ خودبرافروز "
زمستان است
برق قطع میشود
"تو از میان برخیز "
"توخود حجاب خودی "حافظا می بین
قلمرو نئندرتال هاست این جای زرخیز
اونی رو می خوان که
داشته باشه بهشون
علاقه !
کاسه در دست
از آش بده به دیگری
یه ملاقه !
کاسه ی چه کنم چه کنم اگه
نوعش باشه
بدوزه با نخ
اونجای پاره !
کاسه ی گدایی محبت اگه
باشه
برای خالی بودن عریضه ش
کنه
چاره !
تفاوت زبانی با مقصد مختلف اگه باشه
به جای موش
به ترکی
بگه فاره !
"از فرعون ملول شده و از ظلمش "
به ساراهای زندگیش
نگه
ساره !
از علاقه به خود
تا علاقه به دیگری
از ویرگول تا نقطه
خیلی
کاره!
برای پوشیدن معایب
می داد خودش را
بزرگ
جلوه
جلوه دادنش ،بودش
برای پوشاندن معایب
تماشاچی ماجرا
من بودم
حضورم شده بود
غایب
"حضور حاضر غایب شنیده بود"
مرگ نیابت جالبی بود
برای
عجایب
بذر، نبود کینه در قلبش
درخت تنومند خشم
میوه ی تلخ داده بود
با طعم مصایب
میگی
عمل غلطیه
اما
عیبی نمی بینی در انجامش
دو دوتا چهار تا میشه
اما
میخوای جوابش
بشه پنج ،شش
من معطوف به فرمایشات آقایون بودم
در غم فرو رفته بودم
وآقایون غرق در خوش بش
حکایت یک بام و دوهوای شماها وما
سخت نیست
تبصره ، حکم ، اوامر
آسون می کنه
سرانجامش